مجموعه اشعار و نوشته های مهدی کریم بخش ساحلی

ادبیات کلاسیک ایران : گزیده اشعار غنایی فارسی کهن گرایان

مجموعه اشعار و نوشته های مهدی کریم بخش ساحلی

ادبیات کلاسیک ایران : گزیده اشعار غنایی فارسی کهن گرایان

شعری از : رهی معیری

شعری از : رهی معیری

 

ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند

بر حسن شور انگیز  او  عاشق تر از پیشم  کند

زان می  که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم

غافل کند از بیش و کم ، فارغ  ز  تشویشم  کند

نور سحرگاهی دهد ، فیضی که می خواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد ، سلطان درویشم  کند

سوزد مرا ، سازد مرا  ، در آتش اندازد مرا

و ز  من رها سازد مرا ، بیگانه  با خویشم  کند

بستاند آن  سرو  سهی سودای هستی از  رهی

یغما کند  اندیشه را ، دور  از بد اندیشم کند  .

 

 

 

شعری از : فرخی یزدی

شعری از : فرخی یزدی

 

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جانم بود مرا

گر چه عمری به خطا رفت دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم

آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم  و  آبش کردم

غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

هرچه جان کند تنم عمر حسابش کردم  .

 

 

 


شعری از : طاهره قزوینی

شعری از : طاهره قزوینی

 

گر به تو افتدم نظر ، چهره به چهره ، رو به رو

شرح دهم غم تو را ، نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت ، همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه ، در به در ، کوچه به کوچه ، کو به کو

می رود از فراق تو ، خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله ، یم به یم ، چشمه به چشمه ، جو به جو

دور دهان تنگ تو ، عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه ، گل به گل ، لاله به لاله ، بو به بو

ابرو  و  چشم  و  خال تو  ،  صید نموده مرغ دل

طبع به طبع و دل به دل ، مهر به مهر  و  خو به خو

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته ، نخ به نخ ، تار به تار  و  پو  به پو

در دل خویش ، طاهره گشت و ندید جز تو  را

صفحه به صفحه ، لا به لا ، پرده به پرده ، تو به تو   .

شعری از : مظهر

شعری از : مظهر

 

چه خوش است پیش زلفت سر شکوه باز کردن

گله های روز هجران به شب دراز کردن

همه روز در خیالم که شب دگر بیاید

تو و ناز ها که داری ، من و آن نیاز کردن

درِ دل کنون نشاید به همه فراز کردن

تو به خانه ای ، نشاید در خانه باز کردن

به تکلمی دهانت بگشود عقده هایم

چه خوش است کشف معنی بر اهل راز کردن

سر کوی دلبر من به حریم کعبه ماند

که به هر طرف کنی رو بتوان نماز کردن

بجز از حدیث زلفت که به عمر می سرایم

همه عمر در ملالم  ز سخن دراز کردن

بگذار تا که مظهر ز تو کام دل بگیرد

تو هزار جای داری ز برای ناز کردن  .

 

 

 

شعری از : شمس الدین حافظ

شعری از : شمس الدین حافظ

 

بیا تا گل برافشانیم  و می در ساغر اندازیم                                

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی بهم تازیم  و  بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم                 

نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش

که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد

بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم

سخن دانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم   .